با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Od

ˌoʊˈdiː ˌəʊ ˈdiː ˌəʊ ˈdiː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • interjection
    قدیمی به خدا، ای خدا، خدایا (سوگند ملایم)
    • - OD, this traffic is ridiculous!
    • - به خدا این ترافیک مسخره است!
    • - OD! I forgot my keys again!
    • - ای خدا، دوباره کلیدهایم را فراموش کردم!
  • noun
    مصرف بیش‌ از حد، بیش‌مصرفی، اوردوز (استفاده از دارو یا موادمخدر یا مواد دیگر در مقادیر بیشتر از توان متابولیک بدن)
    • - The signs of an OD include shallow breathing, blue lips, and loss of consciousness.
    • - علائم بیش‌مصرفی مشتمل بر تنفس شکمی، لب‌های آبی و از دست دادن هوشیاری است.
    • - The rise in OD deaths from fentanyl has become a serious public health concern.
    • - افزایش مرگ‌ومیر ناشی از مصرف بیش از حد فنتانیل به یک نگرانی جدی برای سلامت عمومی تبدیل شده است.
  • noun
    کسی که بیش‌ از حد مصرف کرده است
    • - The family of the OD was devastated by the news of their loved one's death.
    • - خانواده‌ی این شخص اوردوز کرده از خبر درگذشت عزیزشان داغون شدند.
    • - The hospital staff was able to revive the OD with the help of emergency medication.
    • - کارکنان بیمارستان با کمک داروهای اورژانسی توانستند کسی که بیش‌ از حد مصرف کرده بود را احیا کنند.
  • verb - intransitive
    بیمار شدن یا مرگ بر اثر بیش‌مصرفی، اوردوز شدن
    • - She OD'd on heroin and died.
    • - او بیش از حد هروئین مصرف کرد و مرد.
    • - The rockstar OD'd on drugs and was rushed to the hospital.
    • - این راک استار بر اثر بیش‌مصرفی بیمار شد و به بیمارستان منتقل شد.
  • verb - intransitive informal
    زیاده‌روی کردن
    • - She OD'd on chocolate.
    • - در خوردن شکلات زیاده‌روی کرد.
    • - It's important to be aware of your limits and not OD on exercise.
    • - مهم است که از محدودیت‌های خود آگاه باشید و در ورزش زیاده‌روی نکنید.
  • abbreviation
    پزشکی (doctor of optometry) پزشک اپتومتری، بینایی‌سنج
    • - Dr. Smith is an OD.
    • - دکتر اسمیت پزشک اپتومتری است.
    • - ODs are trained to diagnose and treat a variety of eye conditions.
    • - بینایی‌سنج‌ها برای تشخیص و درمان انواع بیماری‌های چشمی آموزش دیده‌اند.
  • abbreviation
    لاتین (oculus dexter) چشم راست
    • - The optometrist prescribed new glasses to improve the vision in the patient's OD.
    • - این اپتومتریست برای بهبود دید در چشم راست بیمار، عینک جدیدی تجویز کرد.
    • - The patient's OD was found to have a slight astigmatism during the eye exam.
    • - در طول معاینه‌ی چشم مشخص شد که چشم راست بیمار آستیگماتیسم خفیفی دارد.
  • abbreviation
    (officer of the day) افسر نگهبان
    • - The commander appointed a new OD.
    • - فرمانده افسر نگهبان جدیدی را منصوب کرد.
    • - The OD worked tirelessly to maintain discipline and order among the troops.
    • - افسر نگهبان به‌طور بی‌وقفه برای حفظ نظم و انضباط در میان نیروها تلاش می‌کرد.
  • abbreviation
    رنگ (olive drab) سبز زیتونی، سبز ارتشی
    • - The tank was painted in a dark shade of OD.
    • - این تانک به رنگ سبز ارتشی تیره رنگ‌آمیزی شده بود.
    • - The military jeep was painted in an OD color to remain inconspicuous during tactical operations.
    • - جیپ نظامی به رنگ سبز ارتشی رنگ‌آمیزی شده بود تا در طول عملیات‌های تاکتیکی دیده نشود.
  • abbreviation
    (on demand) عندالمطالبه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد od

  1. verb Dose too heavily
    Synonyms: overdose
  2. noun A doctor's degree in optometry
    Synonyms: Doctor of Optometry
  3. noun The right eye
    Synonyms: oculus dexter

ارجاع به لغت od

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «od» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/od

لغات نزدیک od

پیشنهاد بهبود معانی