شکل جمع:
ombudsmenنماینده، مسئول شکایات، آمبودزمان، دادآور (مأموری که کارش رسیدگی به شکایات مردم علیه دولت یا سازمانی است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ombudsman reviewed the citizen’s complaint about police misconduct.
نماینده، شکایت شهروند دربارهی بدرفتاری پلیس را بررسی کرد.
If you're not satisfied with the service, you can contact the ombudsman.
اگر از خدمات راضی نیستید، میتوانید با مسئول رسیدگی به شکایات تماس بگیرید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ombudsman» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ombudsman