آخرین به‌روزرسانی:

Ombudsman

ˈɑːmbədzmən ˈɒmbʊdzmən

شکل جمع:

ombudsmen

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

نماینده، مسئول شکایات، آمبودزمان، دادآور (مأموری که کارش رسیدگی به شکایات مردم علیه دولت یا سازمانی است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The ombudsman reviewed the citizen’s complaint about police misconduct.

نماینده، شکایت شهروند درباره‌ی بدرفتاری پلیس را بررسی کرد.

If you're not satisfied with the service, you can contact the ombudsman.

اگر از خدمات راضی نیستید، می‌توانید با مسئول رسیدگی به شکایات تماس بگیرید.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت ombudsman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ombudsman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ombudsman

لغات نزدیک ombudsman

پیشنهاد بهبود معانی