با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید
خرید اشتراک

    Physics

    ˈfɪzɪks ˈfɪzɪks
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    • noun uncountable A2
      فیزیک
      • - She left her physics on the bench.
      • - کتاب فیزیک خود را روی نیمکت گذاشت.
      • - the physics of living cells
      • - ویژگی‌های فیزیکی یاخته‌های زنده
      • - the study of marine physics
      • - مطالعه‌ی فیزیک دریایی
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد physics

    1. noun An organized body of knowledge
      Synonyms: science of the material world, science of matter and motion
    2. noun The science of matter and energy and their interactions
      Synonyms: physical-science, natural-philosophy, remedies, purges, cures, nostrums, medicines, medications, medicaments, elixirs

    Collocations

    ارجاع به لغت physics

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «physics» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/physics

    لغات نزدیک physics

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری