فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Plink

plɪŋk plɪŋk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

دق‌دق صدا دادن

The raindrops plinked against the windowpane, creating a soothing melody.

قطرات باران روی شیشه‌ی دق‌دق صدا می‌داد و آهنگ آرامش‌بخشی ایجاد می‌کرد.

The hailstones plinked against the car roof.

تگرگ روی سقف ماشین دق‌دق صدا می‌داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Rain plinked against the windows of the room.

باران روی پنجره‌های اتاق دق‌ق صدا می‌داد.

verb - intransitive verb - transitive

تیراندازی کردن (به سمت قوطی حلبی و چیزهای مشابه به‌صورت غیررسمی و غیررقابتی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He plinked at the soda cans.

به قوطی‌های نوشابه‌ تیراندازی کرد.

She plinked at the empty bottles with a small toy gun.

او با یک تفنگ اسباب‌بازی کوچک به سمت بطری‌های خالی تیراندازی کرد.

noun

دق‌دق (صدا)

The plink of the coins hitting the bottom of the piggy bank brought a smile to his face.

دق‌دق سکه در ته قلک لبخندی بر لبانش آورد.

The raindrops created a gentle plink against the windowpane.

قطرات باران دق‌دق ملایمی روی شیشه‌ی پنجره ایجاد کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت plink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plink

لغات نزدیک plink

پیشنهاد بهبود معانی