معماری پایهستونی، تهستون، اِزارِه، پایهی مجسمه، پاسنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ancient statue stood on its marble plinth.
مجسمهی باستانی روی ازاره مرمر بنا شده بود.
Visitors admired the intricate carvings etched into the stone plinth beneath their feet.
بازدیدکنندگان حکاکیهای پیچیدهای که در تهستون سنگی زیر پایشان حک شده بود را تحسین کردند.
The weighty bronze sculpture required a sturdy plinth to support its size and form.
مجسمهی برنزی سنگین برای تکیهی قالب و ترکیبش به یک پایهی مجسمهی محکم نیاز داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plinth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plinth