فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Plinth

plɪnθ plɪnθ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

معماری پایه‌ستونی، ته‌ستون، اِزارِه، پایه‌ی مجسمه، پاسنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The ancient statue stood on its marble plinth.

مجسمه‌ی باستانی روی ازاره مرمر بنا شده بود.

Visitors admired the intricate carvings etched into the stone plinth beneath their feet.

بازدیدکنندگان حکاکی‌های پیچیده‌ای که در ته‌ستون سنگی زیر پایشان حک شده بود را تحسین کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The weighty bronze sculpture required a sturdy plinth to support its size and form.

مجسمه‌ی برنزی سنگین برای تکیه‌ی قالب و ترکیبش به یک پایه‌ی مجسمه‌ی محکم نیاز داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plinth

  1. noun an architectural support or base (as for a column or statue)
    Synonyms:
    pedestal footstall

ارجاع به لغت plinth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plinth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plinth

لغات نزدیک plinth

پیشنهاد بهبود معانی