Prosthesis

ˈprɑːsθəsɪs prɒsˈθiːsɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    prostheses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    پزشکی برسازه، پروتز (عضو مصنوعی یا افزاره‌ای که جانشین عضو یا بخش ازدست‌رفته‌ی بدن بیمار می‌شود)
    • - The advancements in technology have allowed for more realistic and functional prostheses for amputees.
    • - پیشرفت تکنولوژی امکان [ساخت] برسازه‌های واقعی‌تر و کاربردی‌تر را برای کسانی که عضوی از بدنشان قطع شده است فراهم کرده است.
    • - The athlete was able to walk again with the help of a prosthetic leg.
    • - این ورزشکار با کمک پای پروتز توانست دوباره راه برود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد prosthesis

  1. noun Corrective consisting of a replacement for a part of the body
    Synonyms: prosthetic device

ارجاع به لغت prosthesis

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosthesis» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prosthesis

لغات نزدیک prosthesis

پیشنهاد بهبود معانی