Revolving Door

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun countable

  

  در گردان، در چرخان
  • - As I entered the store, I accidentally bumped into someone in the revolving door.
  • - وقتی وارد مغازه شدم، به طور تصادفی با شخصی در در گردان برخورد کردم.

  • - The office building had a grand entrance with a revolving door.
  • - ساختمان اداری یک ورودی بزرگ با در چرخان داشت.
• adjective
  بی‌ثبات (دائماً در حال آمدن و رفتن)
  • - The company has a revolving-door policy.
  • - این شرکت سیاستی بی‌ثبات دارد.

  • - The government agency has been criticized for its revolving-door relationship with the industries.
  • - این اداره‌ی دولتی به دلیل رابطه‌ی بی‌ثباتش با صنایع مورد انتقاد قرار گرفته است.