گذشتهی ساده:
sinteredشکل سوم:
sinteredسومشخص مفرد:
sintersوجه وصفی حال:
sinteringزینتر کردن یا شدن (همجوشی در دماهای پایینتر از ذوب)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
During the process, the particles gradually sintered into a dense mass.
درطول فرآیند، ذرات بهتدریج به تودهای متراکم زینتر شدند.
Powders can be compacted and then sintered to produce industrial parts.
پودرها میتوانند فشرده و سپس زینتر شوند تا قطعات صنعتی تولید گردد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sinter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sinter