فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Tripod

ˈtraɪpɑːd ˈtraɪpɒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tripods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سه‌پایه (دوربین و غیره)
    • - I need to buy a new tripod for my camera.
    • - من باید یک سه‌پایه‌ی جدید برای دوربینم بخرم.
    • - The photographer set up his tripod before taking the shot.
    • - عکاس قبل‌از گرفتن عکس سه‌پایه‌ی خود را تنظیم کرد.
  • noun countable
    سه‌پایه (میز، صندلی و غیره)
    • - The artist used a small wooden tripod to hold her canvas steady.
    • - این هنرمند از سه‌پایه‌ای چوبی کوچکی برای ثابت نگه‌داشتن بوم نقاشی خود استفاده کرد.
    • - The table wobbled due to a missing leg, making it more like a tripod.
    • - میز به‌دلیل فقدان پایه‌اش تکان می‌خورد و آن را بیشتر شبیه سه‌پایه کرد.
  • noun countable
    سه‌پایه‌ی ظرف (پاتیل، کلدرون، دیگ و غیره)
    • - The tripod collapsed under the weight of the heavy pot.
    • - سه‌پایه زیر وزن دیگ سنگین شکست.
    • - The cauldron sat on the tripod.
    • - دیگ روی سه‌پایه قرار گرفته است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tripod

  1. noun A stage
    Synonyms: three-legged stand, holder, camera stand, tripe

ارجاع به لغت tripod

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tripod» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tripod

لغات نزدیک tripod

پیشنهاد بهبود معانی