شکل جمع:
tripodsسهپایه (دوربین و غیره)
I need to buy a new tripod for my camera.
من باید یک سهپایهی جدید برای دوربینم بخرم.
The photographer set up his tripod before taking the shot.
عکاس قبلاز گرفتن عکس سهپایهی خود را تنظیم کرد.
سهپایه (میز، صندلی و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The artist used a small wooden tripod to hold her canvas steady.
این هنرمند از سهپایهای چوبی کوچکی برای ثابت نگهداشتن بوم نقاشی خود استفاده کرد.
The table wobbled due to a missing leg, making it more like a tripod.
میز بهدلیل فقدان پایهاش تکان میخورد و آن را بیشتر شبیه سهپایه کرد.
سهپایهی ظرف (پاتیل، کلدرون، دیگ و غیره)
The tripod collapsed under the weight of the heavy pot.
سهپایه زیر وزن دیگ سنگین شکست.
The cauldron sat on the tripod.
دیگ روی سهپایه قرار گرفته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tripod» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tripod