گذشتهی ساده:
unboxedشکل سوم:
unboxedسومشخص مفرد:
unboxesوجه وصفی حال:
unboxingاز جعبه بیرون آوردن، جعبهگشایی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I can't wait to unbox my new smartphone tomorrow.
من نمیتوانم صبر کنم تا فردا گوشی هوشمند جدیدم را از جعبه بیرون آورم.
He loves to unbox his latest gaming console on camera.
او دوست دارد آخرین کنسول بازی خود را جلوی دوربین جعبهگشایی کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unbox» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unbox