سپیدمو، گیسسفید، دارای موی سفید
The white-headed man walked into the room.
مرد سپیدمو وارد اتاق شد.
The white-headed woman's kindness and compassion made her a beloved figure in her family.
مهربانی و دلسوزی این زن گیسسفید او را به چهرهای محبوب در خانواده تبدیل کرد.
جانورشناسی سپیدکاکل، سرسفید (پرنده)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We spotted a beautiful white-headed bird.
پرندهی سپیدکاکل زیبایی را دیدیم.
The white-headed bird's distinct call echoed through the forest, catching our attention.
صدای متمایز پرندهی سرسفید در جنگل پیچید و توجه ما را به خود جلب کرد.
انگلیسی آمریکایی محبوب
The white-headed boy of the family always received special treatment from his parents.
پسر محبوب خانواده همیشه با برخورد ویژهی والدینش روبهرو میشد.
The white-headed actress was cast as the lead role.
بازیگر محبوب به عنوان نقش اصلی انتخاب شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «white-headed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/white-headed