شکل جمع:
widowsبیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He married a rich widow.
او با بیوهزن پولداری ازدواج کرد.
Thousands of women were widowed by war.
جنگ، هزاران زن را بیوه کرد.
A football widow.
زنی که شوهرش او را تنها میگذارد و به تماشای فوتبال میرود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «widow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/widow