Widow

ˈwɪdoʊ ˈwɪdəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    widows

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable B2
بیوه، بیوه‌زن، بیوه کردن، بیوه شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He married a rich widow.
- او با بیوه‌زن پولداری ازدواج کرد.
- Thousands of women were widowed by war.
- جنگ، هزاران زن را بیوه کرد.
- A football widow.
- زنی که شوهرش او را تنها می‌گذارد و به تماشای فوتبال می‌رود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد widow

  1. noun a woman whose husband is dead especially one who has not remarried
    Synonyms:
    widow woman surviving wife husbandless wife relict dowager dead man's wife grass-widow sod widow mantrap

ارجاع به لغت widow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «widow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/widow

لغات نزدیک widow

پیشنهاد بهبود معانی