ویترینگردی کردن (دیدن ویترینهای فروشگاهها بدون مراجعه به داخل آنها برای خرید کردن)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They spent the afternoon window-shopping.
بعدازظهر را به ویترینگردی گذراندند.
I don't have any plans to purchase anything; I just want to window-shop.
هیچ قصدی برای خرید ندارم؛ تنها میخواهم ویترینگردی کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «window-shop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/window-shop