با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Yolk

joʊk jəʊk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    yolks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    زرده‌ی تخم‌مرغ، زرده
    • - The omelette had a golden yolk that made it extra delicious.
    • - املت یک زرده‌ی طلایی داشت که آن را فوق‌العاده خوشمزه می‌کرد.
    • - The chef cracked the egg and separated the yolk from the white.
    • - سرآشپز تخم‌مرغ را شکست و زرده را از سفیده جدا کرد.
  • noun countable uncountable
    زیست‌شناسی قدیمی محتویات نطفه
    • - The color of a chicken's yolk can vary depending on its diet.
    • - رنگ محتویات نطفه‌ی مرغ بسته به رژیم غذایی آن می‌تواند متفاوت باشد.
    • - The yolk of the egg is rich in nutrients and essential for embryonic development.
    • - محتویات نطفه‌ی تخم‌مرغ سرشار از مواد مغذی است و برای رشد جنین ضروری است.
  • noun countable uncountable
    زیست‌شناسی پروتئین و چربی، مواد مغذی (موجود در تخمک)
    • - Eating foods high in yolk can provide a good source of vitamins and minerals.
    • - خوردن غذاهای حاوی مواد مغذی می‌تواند منبع خوبی از ویتامین‌ها و مواد معدنی باشد.
    • - The nutritionist explained about yolks contain proteins, lecithin, and cholesterol.
    • - این متخصص تغذیه درباره‌ی مواد مغذی موجود در تخمک حاوی پروتئین، لسیتین و کلسترول توضیح داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد yolk

  1. noun Nutritive material of an ovum stored for the nutrition of an embryo (especially the yellow mass of a bird or reptile egg)
    Synonyms: egg-yolk, yellow, egg-yellow, vitellus, vitellum, yelk

ارجاع به لغت yolk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yolk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/yolk

لغات نزدیک yolk

پیشنهاد بهبود معانی