to come, to move toward, to arrive
زمان رفتن ما آمده است.
The time has come for us to leave.
کی به دیدن من میآیی؟
When will you arrive to visit me?
to become, to suit, to fit, to befit
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لباس به هیچکس نمیآید.
The dress doesn't fit anyone.
آن کلاه به شما میآید.
That hat suits you.
to want, as soon as
آمدم تا خداحافظی کنم.
I want to say goodbye.
همین که برای بازی آمدم، مغازه را بستند.
They closed the shop as soon as I came to play.
as an auxiliary verb in compound verbs
پیش آمدن
to happen
پز آمدن
to vamp
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آمدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آمدن