berserk, beside oneself, frenzied, wild, frantic, hysterical
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سگ وقتی دید پستچی در حال نزدیک شدن است، ازخودبیخود شد.
The dog became berserk when it saw the mailman approaching.
رانندهی ازخودبیخود باعث تصادفی بزرگ در بزرگراه شد.
The berserk driver caused a major accident on the highway.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ازخودبیخود» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ازخودبیخود