dedicated, self-sacrificing, selfless, greathearted, unselfish, devoted, altruistic
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پدر ازخودگذشته شام خود را به بچههایش داد و گرسنه به بستر رفت.
The selfless father gave his own dinner to his children and went to bed hungry.
پرستار ازخودگذشته عمرش را وقف مراقبت ار بیماران کرد.
The selfless nurse dedicated her life to caring for the sick.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ازخودگذشته» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ازخودگذشته