crowdedness, thronging, the state of being crowded, melee, swarming, rush, congestion, overcrowding
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مسافران ازدحام و تأخیر را نخواهند پذیرفت.
Passengers will not accept overcrowding and delays.
ازدحام پارک در روز آفتابی پیدا کردن جایی برای نشستن را سخت کرده بود.
The crowdedness of the park on a sunny day made it hard to find a place to sit.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ازدحام» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ازدحام