smaller, minor, junior, younger
دب اصغر
Ursa Minor
کودک اصغر اجازهی خروج از خانه را نداشت.
The minor child was not allowed to leave the house.
masculine proper noun, Asghar
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اصغر پنج دلار روی آن مسابقه شرطبندی کرد.
Asghar laid a wager of five dollars on the race.
اصغر یک بار دیگر به جهان تخیلات خود رجعت کرد.
Once again, Asghar retreated into a world of his own fantasies.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اصغر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اصغر