to accomplish, to do, to perform, to carry out, to implement, to fulfill, to execute, to discharge, to consummate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قول خود را انجام خواهم داد.
I will fulfill my promise.
کارهای بزرگی را انجام دادن
to do great deeds
آزمایش آزمایشگاهی را انجام دادن
to perform a laboratory experiment
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «انجام دادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/انجام دادن