founder, institutor, builder, sponsor, organizer, originator
مردی که بانی اصلاحات مالی کشور شد.
The man who instituted the country's financial reforms.
بانی شرکت
founder of the company
cause, agent
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بانی رسوایی
cause of disgrace
بانی شکست ما
cause of our failure
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بانی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بانی