program, schedule, setup, agenda, plank, platform, prospectus, blueprint, slate, timetable, plan, project, scheme
این برنامه جای بحث دارد.
This plan is open to argument.
بیپولی و بیماری، برنامه سفر او را بیش از پیش با اشکال مواجه کرد.
Lack of money and illness further complicated her travel plans.
show, program, bill, presentation
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رقص او جالبترین بخش برنامه بود.
Her dance highlighted the program.
وقتی وارد شد مدتی از آغاز اجرای برنامه میگذشت.
The program was well along when he arrived.
کامپیوتر program, programme
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برنامه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برنامه