to kiss, to smack, to smooch, to buss, to osculate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او خم شد تا پیشانی برادر نوزادش را ببوسد.
She leaned in to smooch her baby brother's forehead.
او قبلاز مهروموم کردن نامه، آن را بوسید.
She kissed the letter before sealing it.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بوسیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بوسیدن