روانپزشکی روانشناسی سلامت روان therapy
therapy
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او هفتهای دوبار برای حل مشکلاتش به تراپی میرود.
She attends therapy twice a week to work through her issues.
پساز ماهها تراپی، او احساس اعتمادبهنفس و آرامش بیشتری دارد.
After months of therapy, he feels more confident and relaxed.
تراپی میتواند برای یکنواختی مفید باشد.
The therapy can be good for lifelessness.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تراپی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تراپی