فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

تنگ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

کم‌پهنا، باریک

فونتیک فارسی

tang
صفت

tight, close, taut, snug, close-fitting, skintight, incommodious

یک جفت کفش تنگ

a pair of tight shoes

این پیراهن برای تو خیلی تنگ است.

this shirt is too tight for you

نمونه‌جمله‌های بیشتر

کمربند خود را تنگ کن!

tighten your belt!

تنگ بودن

to be (too) tight

تنگ کردن

to make tight, to constrict

به تنگ آمدن

to be desperate, to be pestered or harassed, to be annoyed, to be at the end of one's rope

به تنگ آوردن

to harass, to make desperate, to harry, to hector, to annoy excessively, to make tired, to make weary

خلق او تنگ است.

he is in a bad mood, he is testy

تحت فشار، با فاصله‌ی کم

فونتیک فارسی

tang
قید

close, compact, cramped, compressed, compacted, constricted

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

ما روی نیمکت تنگ هم نشستیم.

we sat cramped together on the bench

جای من در این اتاق خیلی تنگ است.

I am too cramped in this room

گردنه

فونتیک فارسی

tang
اسم

narrow passageway, narrow pass

تنگ خیبر

Kheyber pass

یک کوچه تنگ و تاریک

a narrow and dark alley

تنگ-، در مضیقه

فونتیک فارسی

tang-
سازه‌ی پیوندی

(financial) tight, in hardship

شیشه، کوزه

فونتیک فارسی

tong
اسم

jug, pitcher, decanter, caster, beaker, carafe

یک تنگ آب یخ

A pitcher/jug of ice water

پوشاک close, closefitting, skintight

cinch

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تنگ

  1. مترادف:
    آبخوری شیشه صراحی کوزه صراحیه بلبله
  1. مترادف:
    اسم
    متضاد:
    پهن عریض
  1. مترادف:
    باریک کم‌پهنا کم‌عرض

ارجاع به لغت تنگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تنگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تنگ

لغات نزدیک تنگ

پیشنهاد بهبود معانی