to issue, to allocate, to deliver, to dispense, to distribute, to divide, to allot, to disperse, to apportion, to dole (out), to parcel (out)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هر بامداد نوروز پدرم میان نوکرها پول نو توزیع میکرد.
Every Nowruz morning my father dispensed new banknotes to the servants.
آنها بقیهی خوراک را توزیع کردند.
They divided up the remaining food.
دارو بین مستمندان توزیع کردن
to distribute medicines among the poor
مرسولات پستی را توزیع کردن
to deliver the mail
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «توزیع کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/توزیع کردن