absorber, absorbing, absorbent, that which absorbs, retentive, absorptive, spongious, blotting
دستمال سهلا نرم و جاذب بود.
The three-ply tissue was soft and absorbent.
نمک جاذب رطوبت است.
Salt absorbs humidity.
attractive, charming, alluring, fetching
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او لبخندی جاذب داشت.
She had a charming smile.
پیراهن جدیدی که پوشیده بود، جاذب بود و توجه همه را جلب میکرد.
The new dress she wore was attractive and caught everyone's attention.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جاذب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جاذب