sure, certain, necessary, definite, ineluctable, unmistakable, inevitable, doubtless
sure
certain
necessary
definite
ineluctable
unmistakable
inevitable
doubtless
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او شکست حتمی دشمن را پیشبینی کرد.
He predicted the enemy's certain defeat.
رفتن او حتمی است.
His departure is definite.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «حتمی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حتمی