فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

حل کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

همگن کردن

فونتیک فارسی

hal kardan
فعل متعدی

to dissolve, to melt, to thaw

شکر به‌سرعت در آب داغ حل می‌شود.

The sugar will dissolve quickly in hot water.

او به حل شدن قرص در لیوان آب نگاه کرد.

She watched the tablet melt in the glass of water.

پاسخ به دست آوردن، مشکل‌گشایی کردن

فونتیک فارسی

hal kardan
فعل متعدی

to solve, to resolve, to clinch, to break

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

حل کردن جدول‌های کلمات متقاطع در اوقات فراغت را دوست دارم.

I love solving crossword puzzles in my free time.

مسئله‌ی ریاضی‌ای را حل کردن

to solve a mathematical problem

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد حل کردن

  1. مترادف:
    به جواب‌رسیدن پاسخ پیدا کردن راه‌حل یافتن
  1. مترادف:
    گشودن
  1. مترادف:
    به صورت محلول درآوردن
  1. مترادف:
    فیصله دادن (ماجرا دعوا)
  1. مترادف:
    رفع کردن برطرف کردن

ارجاع به لغت حل کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حل کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حل کردن

لغات نزدیک حل کردن

پیشنهاد بهبود معانی