crew (of ships and planes), servants, attendants, personnel, company, complement
crew
servants
attendants
personnel
company
complement
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کاپیتان به خدمه دستور داد که پرچم را روی دکل کشتی به اهتزاز درآورند.
The captain ordered the crew to hoist the flag on the mizzenmast.
خدمه قبلاز رسیدن مهمانها تمام عمارت را تمیز کردند.
The servants cleaned the entire mansion before the guests arrived.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خدمه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خدمه