to narrate, to write or tell stories
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او دوست داشت قبل از اینکه پسرش بخوابد، برای او داستان بگوید.
She loved to narrate stories to her son before bed.
صدای بازیگر هنگام داستان گفتن ملایم و مسحورکننده بود.
The actor's voice was smooth and captivating as he narrated the story.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «داستان گفتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/داستان گفتن