cooking, cuisine
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از دستپخت او سیر نمیشوم؛ هر غذایی که میپزد، یک اثر هنری است.
I can't get enough of her cuisine - every dish she makes is a work of art.
هرگز چیزی شبیه دستپخت دوستپسرم نچشیدهام.
I have never tasted anything like my boyfriend's cuisine.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دستپخت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دستپخت