knockdown, telling, decisive
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تحلیل دندانشکن دادهها فرضیهی اولیه را تأیید کرد.
The knockdown analysis of the data confirmed the initial hypothesis.
اقدامات دندانشکن او در دوران بحران، شرکت را از ورشکستگی نجات داد.
Her decisive actions during the crisis saved the company from bankruptcy.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دندانشکن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دندانشکن