فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

راهنمایی کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ارشاد کردن

فونتیک فارسی

raahnamaayi kardan
فعل متعدی
to guide, to direct, to advise, to lead, to usher, to conduct, to show, to instruct, to induct, to pilot, to give guidance to, to counsel, to clue

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- مستخدم مرا به دفتر وزیر راهنمایی کرد.

- The janitor directed me to the minister's office.

- فانوس دریایی کشتی‌ها را به لنگرگاه راهنمایی کرد.

- The beacon light guided the ships to harbor.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت راهنمایی کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «راهنمایی کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راهنمایی کردن

لغات نزدیک راهنمایی کردن

پیشنهاد بهبود معانی