fluency, smoothness, fluidity, flow, flux, freedom, running, eloquence
روانی در چند زبان مهارتی ارزشمند است.
Fluency in multiple languages is a valuable skill.
روانی سخنرانی او را فراموشنشدنی کرد.
Her eloquence made the speech unforgettable.
روانشناسی سلامت روان mental, psychic, spiritual, psychological
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
وضع روانی او مرا دلواپس میکند.
His mental state disturbs me.
او معتقد بود سردردهای او ماهیت روانی دارند و ناشی از استرس و اضطراب هستند.
She believed her headaches were psychic in nature, caused by stress and anxiety.
عامیانه mental patient, mentally ill, crackpot, psycho, fruitcake
بیماران روانی که نیاز به مراقبت سازمانی دارند
the mentally ill who need institutional care
رانندهی روانی در ترافیک ویراژ میداد.
The psycho driver weaved in and out of traffic.
روانپزشک ساعتها وقت صرف کرد تا پرده از ذهن پیچیدهی این روانی بردارد.
The psychiatrist spent hours trying to unravel the twisted mind of the psycho.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روانی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روانی