spiritual, psychic, incorporeal, inner, unworldly, otherworldly, immaterial, numinous
انسان امروزی از وابستگیهای روحی خود منفک شده است.
Modern man has been torn from his spiritual moorings.
این روش زندگی منجر به سلامتی جسمی و روحی نخواهد شد.
This lifestyle will not be conducive to physical and spiritual health.
نیازهای روحی و جسمی
spiritual and corporal needs
عامیانه zincic, zincky, an alloy containing zinc
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
روکش روحی فولاد باعث جلوگیری آن از زنگزدگی شد.
The zincic coating on the steel kept it from corrosion.
قابلمهی روحی
zincky pot
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روحی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روحی