once a day
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او روزی یک بار ورزش میکند تا سالم بماند.
He exercises once a day to stay fit.
من روزی یک بار ایمیلهایم را چک میکنم.
I check my emails once a day.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روزی یک بار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روزی یک بار