فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

سرما خوردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • دچار سرماخوردگی شدن
  • فونتیک فارسی

    sarmaa khordan
  • فعل لازم
    to catch (a) cold, to get influenza
    • - او همیشه در زمستان به‌راحتی سرما می‌خورد.

    • - She always catches cold easily during the winter months.
    • - کودک سرما خورده است و تب دارد.

    • - The child has gotten a cold and is running a fever.
  • در معرض سرما قرار گرفتن
  • فونتیک فارسی

    sarmaa khordan
  • فعل لازم
    to be exposed to cold weather or wind, to be cold
    • - آنقدر سرما خوردم که دست‌هایم بی‌حس شد.

    • - I got so cold that my hands got numb.
    • - مواظب باش نگذاری سوپ سرما بخورد.

    • - Be careful not to let the soup get cold.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد سرما خوردن

ارجاع به لغت سرما خوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرما خوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سرما خوردن

لغات نزدیک سرما خوردن

پیشنهاد بهبود معانی