student, pupil, scholar, learner, disciple, cadet, trainee, schoolgirl, schoolboy
آنان به هر شاگرد جداگانه درس میدهند.
They instruct each student individually.
معلم وضع شاگرد را با والدینش در میان گذاشت.
The teacher discussed the student's case with his parents.
shop-boy, apprentice, errand boy
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او شاگرد مکانیک است.
He is an apprentice mechanic.
موقعی که پول میدادم، شاگرد میوهها را در پاکت گذاشت.
As I was paying, the shop-boy bagged the fruits.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شاگرد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شاگرد