cashier, bursar, teller, paymistress, treasurer, paymaster
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مشتری زودجوش عصبانی شد و به خاطر یک اشتباه کوچک سر صندوقدار داد زد.
The short-tempered customer became angry and yelled at the cashier for a small mistake.
شغل صندوقدار نیازمند توجه به جزئیات است.
The cashier's job requires attention to detail.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «صندوقدار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/صندوقدار