only, but, just, single, solely, alone, mere, barely, merely, simply, solitary, purely, scarcely, bare, none but, uniquely, specifically
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سرنوشت جنگ فقط به تصمیمات یک نفر بستگی داشت.
The war's destiny hinged on the decisions of only one man.
خردمندی فقط به دانستن واقعیات نیست.
Wisdom does not consist only in knowing facts.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فقط» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فقط