single, mere, lone, one, unaccompanied, alone, individual, sole, apart, solitary
او تنها زندگی میکند
she lives alone
یک درخت تنها در کوهپایه رشد کرد
One solitary tree grew on the mountainside
lonesome, lonely, outcast, unfriended, friendless, forlorn, forsaken, nostalgic, desolate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او مفلوکی بدبخت و تنها بود
He was a lonely, miserable wretch
بدون تو احساس میکنم تنها هستم
I feel lonely without you
merely, sole, only, alone, singly, entirely
تنها چیزی که نمیتوانم در برابر آن مقاومت کنم، بستنی است.
Ice cream is my only weakness.
تنها مایهی نگرانی او سلامتی نوزادش است.
Her only anxiety is the health of her baby.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تنها» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تنها