single, unbound, alone, sole
نمایندهی مجرد
sole representative
الکترونهای مجرد
unbound electrons
single, unattached, bachelor, maiden, celibate, unmarried
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کسانی که کشیش کاتولیک میشوند باید مجرد بمانند.
Those who become Catholic priests must remain celibate.
تا آخر عمر مجرد باقی ماند.
She remained a maiden for the rest of her life.
زری تصمیم گرفت تا آخر عمر مجرد بماند.
Zari decided to stay single for the rest of her life.
immaterial, abstract, incorporeal, metaphysical
به مجرد اینکه دیدم لازم است، آمدم.
I came instantly when I saw the need.
به مجرد اینکه پول کافی جمع کردند تصمیم گرفتند به سفر بروند.
As soon as they amassed enough money, they decided to take a trip.
به مجرد اینکه کارت تمام شد برگرد.
Return immediately when you are done.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مجرد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مجرد