defendant, suspect, (the) accused, alleged, culprit, charged (person), arraigned, incriminated, indicted
defendant
suspect
accused
alleged
culprit
charged
arraigned
incriminated
indicted
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
متهم به قتل
the alleged murderer
او متهم است که در فرار زندانیان دست داشته.
He is accused of complicity in the prisoners' escape.
لکههای خون خشکشده روی پیراهن متهم
dribbles of dried blood on the shirt of the accused
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «متهم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/متهم