honoured, proud, pleased, gratified, delighted
honoured
proud
pleased
gratified
delighted
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او از دیدن دوستش که بیشاز یک سال پاک مانده بود، مفتخر بود.
She was proud to see her friend staying sober for over a year.
او مفتخر بود که در اولین سفر، قایق بادبانی را کنترل کرد.
He was pleased to conn the yacht on its first voyage.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مفتخر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مفتخر