reclusive, unsociable, sequestered, lone, secluded, godforsaken, cloistered, seclusive, out-of-the-way, insular, alienated, enclosed, solitary, cocooned, private, isolated
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معلمی که در ده دورافتادهای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.
A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.
میلتون پنج سال خود را در دهکدهای منزوی کرد تا بتواند مطالعه کند.
Milton secluded himself for five years in a village so as to be able to study.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منزوی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منزوی