wave, curve, tide, surge, wavelet, billow, ripple, surf, breaker, undulation, riffle, comber, whitecap, swell, tsunami
wave
curve
tide
surge
wavelet
billow
ripple
surf
breaker
undulation
riffle
comber
whitecap
swell
tsunami
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
موج قایق را چپه کرد.
The boat was overturned by waves.
دولت قادر نبود که جلوی موج نارضایتی را بگیرد.
The government was unable to stem the tide of discontent.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «موج» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/موج