to import, to bring in
وارد کردن تریاک به کشور غیرقانونی است.
It is illegal to import opium into the country.
او از هند چای وارد میکند.
He imports tea from India.
to hit, to deliver, to strike, to inflict, to land
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بوکسور توانست ضربهای قوی به حریفش وارد کند.
The boxer managed to hit his opponent with a powerful punch.
او تصمیم گرفت نیروی زیاد به طبل وارد کند.
He decided to strike the drum with great force.
to inform, to teach the ins and outs (of), to make versed, to verse
او زمان گذاشت تا همکارانش را در مورد بهروزرسانیها وارد کند.
She took the time to inform her colleagues about the updates.
او در هنر مذاکره وارد بود و این او را به یک دارایی ارزشمند تبدیل میکرد.
He was versed in the art of negotiation, making him a valuable asset.
to enter, to wind
پساز وارد کردن کد خود، برای ادامه روی کلید پوند بزنید.
After entering your code, tap the pound key to proceed.
لطفاً رمز عبور خود را برای دسترسی به حساب وارد کنید.
Please enter your password to access the account.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وارد کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وارد کردن