to charge, to fill, to heap, to pack, to pervade, to pile, to ram, to satiate, to stock, to wad, to store, to stud, to stuff, to suffuse, to full, to complete, to load, to impregnate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پر کردن و خالی کردن باطری
to charge and discharge a battery
دندانپزشک از گوتا پرکا برای پر کردن کانال ریشهی دندان استفاده کرد.
The dentist used gutta-percha to fill the root canal of the tooth.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پر کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پر کردن