هنر caricature, comic, cartoon
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او کاریکاتور خندهداری از معلم کشید.
She drew a funny caricature of the teacher.
کاریکاتور سیاسی یکی از مؤثرترین ابزار تبلیغ است.
The political cartoon is one of the most effective organs of propaganda.
از نظر من، او کاریکاتور غیرمنصفانهای ارائه کرده بود.
He had unfairly presented a caricature of my views.
آنها حتی کاریکاتور ملکهی انگلیس را هم چاپ کردند.
They even printed a caricature of the British Queen.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کاریکاتور» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کاریکاتور